یک عاشقانه ی آرام

دلنوشته 10

عشقولی مامان سلام بازم تاخیر مامان و ببخش ولی عوضش اومدم با یه عالمه خبر اول از همه اینکه یه سرما بدی خوردم که چشمت روز بد نبینه سه روز درگیر بودیم هر شبم بیمارستان و سرم و آمپول ولی مهم تر از همه اش اینه که یک هفته دیگه بابایی رسما میاد خواستگاری مامانی امروزم عمه سمیرا اومدش عزیزم امیدوارم هه چیز خوب پیش بره و یه روز خوب بیاد دوست دارم ،این روزها که انتظار اومدنت را میکشم ثانیه ها هم دست به دست هم میدنو به سرعت باد میگذرن
7 اسفند 1393
1